درباره کتاب: اتاق قرمز
نویسنده: ادوگاوا رانپو
نام «ادوگاوا رانپو» با رمانهای مرموز و جنایی رقم خوردهاست. کتاب «اتاق قرمز» مجموعه داستانی از این نویسندهی مشهور ژاپنی است که بیشتر عمر خود را صرف نوشتن رمانهای جنایی و رازآلود کرده است.
شخصیتهایی که او در این کتاب به وجود میآورد نمونهی بارز بیمارهای روانی و سادیستیک هستند که میتوان آنها را به عنوان نمونه در دانشگاهها تدریس کرد. قاتلی که برادر خود را کشته، اما سالهاست که این عمل را از چشم دیگران مخفی نگه داشته و تنها پس از عذاب وجدان عمیق در نزد کشیش از آن پرده برمیدارد و این جنایت را اعتراف میکند؛ یا زنی که نامهای را دریافت میکند و متوجه میشود که شخصی مرموز از تمام جزئیات زندگی او خبر دارد؛ این داستانها همواره مورد علاقهی علاقهمندان به داستانهای مهیج هستند که ردپای فرهنگ ژاپن نیز در آنها به وضوح دیده میشود.
فهرست کتاب: اتاق قرمز
- کرم ابریشم
- صندلی انسانی
- دو زندگی پنهان
- اتاق قرمز
- پرتگاه
- دوقلوها (اعترافات یک جانی محکومبهمرگ نزد کشیش)
درباره نویسنده: ادو گاوا رانپو
«ادوگاوا رانپو» با نام اصلی «تارو هیرائی» زادهی 21 اکتبر 1894 در «ناباری» ژاپن به دنیا آمد. او یک منتقد و نویسندهی خلاق بود که در پیشرفت آثار تخیلی رمزآلود و ترسناک نقش مؤثری ایفا کرد. او ستایشگر نویسندگان غربی که در زمینهی داستانهای پررمزوراز فعالیت میکردند بود و نام هنری خود را با الهام از اسم «ادگار آلان پو» گرفت.
پدربزرگ او یک سامورایی در خدمت «تسو دوماین» بود و پدر او یک بازرگان بود که به شغل وکالت نیز اشتغال داشت. در سن 17 سالگی او رشتهی اقتصاد را در توکیو برگزید و از سال 1912 تا 1916 را در دانشگاه به تحصیل گذراند. پس از فارغالتحصیلی او پیشههای متنوعی از جمله ویرایش روزنامه، نقاشی، فروشندهی غذای خیابانی و کار در کتابفروشی را تجربه کرد. آثار او از سال 1923 شروع به ظهور کردند؛ او بیشتر در زمینهی رمانهای رمزآلود فعالیت داشت و نوشتههای او اغلب روند حل معماهای جنایی را روایت میکرد. سرانجام عمر او در تاریخ 28 جولای 1965، پس از نوشتن آثار متعدد پس از جنگ جهانی دوم، به پایان رسید.
از آثار او میتوان به «اتاق قرمز»، «مارمولک سیاه»، «جنایات مرموز دکتر مرا» و «شکار و تاریکی» اشاره کرد.
برگزیدههایی از متن کتاب: اتاق قرمز
- پدر، من بالاخره تصمیم گرفتم پیش شما اعتراف کنم. روز اعدامم نزدیک میشود و میخواهم به تمام گناهانم اقرار کنم، زیرا احساس میکنم تنها از این راه میتوانم پیش از مردن چند روزی آسایش داشته باشم؛ بنابراین خواهش میکنم مقداری از وقت باارزشتان را به من بدهید و داستان زندگی نفرتانگیز مرا بشنوید. پدر، التماستان میکنم بعد از آنکه اعترافات مرا شنیدید، همه چیز را به همسرم بگویید؛ زیرا او نیز حق دارد بداند. بزرگترین تبهکاران نیز با نزدیکشدن مرگ، انسانهای خوبی میشوند. فکر میکنم اگر بمیرم و به آن جنایت دیگر اعتراف نکنم، همسرم تا ابد از من متنفر خواهد شد.
- من همیشه از انتقام مردی که به قتل رساندم وحشت بسیار داشتهام. نه، منظورم شخصی نیست که هنگام سرقت پول کشتم. آن پرونده بسته شده است، زیرا من به گناهم اعتراف کردهام. واقعیت این است که پیش از آن، مرتکب قتلی دیگر شدم و هر بار که به اولین قربانیام فکر میکنم، از فرط وحشت دیوانه میشوم. اولین مردی که راهی گورستان کردم، برادر بزرگترم بود؛ اما او برادری معمولی نبود. ما دوقلو بودیم و تقریباً همزمان از زهدان مادرمان پا به دنیا گذاشته بودیم. با اینکه مدتهاست که مرده، روز و شب به سراغم میآید. در رؤیاهایم با نیمتن وزن پا روی قفسهی سینهام میگذارد؛ سپس چنگ به گلویم میاندازد و خفهام میکند.
- کارم به جایی رسید که در روز جز خوردن و خوابیدن و غرقشدن افسردگی دائمیام عملاً هیچ کار دیگری نمیکردم. ناتوانیام در دوستداشتن زندگی به ملالی هولناکتر از مرگ محکومم میکرد. گمان میکنم که کار شاق یا فقر مادی عظیم میتوانست کمکم کند از این حالت خارج شوم، اما من مجبور نبودم هر روز برای تضمین بقایم مبارزه کنم. برعکس، سودای ثروت هنگفتی را در سر داشتم که این قدرت را به من میداد تا مانند ستمگران دوران باستان، هرقدر که بخواهم، خون بریزم و تجملگرایی گستاخانهای را برابر دیگران به نمایش بگذارم. همهی این رؤیاها چیزی از واقعیت غمانگیز روزهای دراز بطالتم کم نمیکردند.
- این بازی میتواند در یک کلمه خلاصه شود، کلمهای که به گمانم قادر است لرزه به اندام شما بیندازد. قتل؛ من تا امروز صد مورد مرتکب شدهام؛ مرد، زن، بچه. آن هم فقط برای لذت فراموشی ملالم. از این اعتراف نتیجههای عجولانه نگیرید؛ من امشب نیامدهام تا در برابر شما توبه کنم، چون اصلاً پشیمان نیستم. جنایتهایم ابداً در چشمم زشت نیستند.