آبی مگ, درباره کتاب

دوباره فکر کن

دوباره فکر کن

دوباره فکر کن 

نویسنده: آدام گرانت 

اکثر ما به دانش و تخصصمان افتخار می‌کنیم و خیلی دوست داریم پای باورها و عقایدمان بمانیم. در یک دنیای باثبات، چنین طرز فکری منطقی خواهد بود و ثبات عقیده‌ی ما، عواید قابل‌توجهی را به همراه خواهد داشت. اما مشکل اینجاست که دنیای ما به‌سرعت تغییر می‌کند و باید معادل زمانی که صرف تفکر می‌کنیم، برای بازنگری و اصلاح تفکراتمان هم وقت بگذاریم. تجدیدنظر یک مجموعه مهارت و البته یک طرز فکر است. هم اکنون خیلی از ابزارهای ذهنی مورد نیازمان را در اختیار داریم. فقط باید یادمان باشد که هر از چند گاهی با بیرون آوردن آنها از قفسه گردوغبار رویشان را پاک کنیم.

کتاب «دوباره فکر کن» نوشته‌ی «آدام گرانت» فراخوانی برای رهاکردن دانش و عقاید منسوخ، و نیز تثبیت خودانگاره‌مان، نه بر اساس ثبات رأی، بلکه با اتکا بر انعطاف‌پذیری است. در صورت تسلط بر هنر بازنگری و تجدیدنظر، شرایط بهتری برای موفقیت‌های کاری خواهیم داشت و زندگی‌مان راضی‌کننده‌تر خواهد شد. تجدیدنظر می‌تواند کمک‌حال در زمینه‌ی خلق راهکارهای جدید برای مسائل کهنه و اصلاح راهکارهای قدیمی برای مسائل جدید باشد. این کار مسیری برای یادگیری بیشتر از اطرافیان و زندگی با حسرت‌های کمتر است.

نویسنده در این کتاب بیان می‌کند که نباید به هر قیمتی به تفکرات و اعتقادات خود بچسبیم؛ نباید هویت خود را به طرز تفکر فعلی‌مان وابسته کنیم؛ بلکه می‌بایست هر زمان که ممکن باشد این فرضیات را به چالش بکشیم و آن‌ها را با شرایط روز تغییر دهیم. «آدام گرانت» با استفاده از مثال‌هایی در دنیای حرفه‌ای و تجارت و همچنین با استفاده از آمار آزمایش‌های شناختی، به بررسی باورها بپردازد و مخاطبین را با خود همراه کند. در این کتاب بسیاری از ضرب‌المثل‌هایی که در طول عمرمان همواره آن‌ها را شنیده‌ایم بررسی می‌شود و اعتبار آن‌ها به آزمایش گذاشته می‌شود.

کتاب-دوباره-فکر-کن-آدام-گرانت-مرکز-فرهنگی-آبی

فهرست کتاب: دوباره فکر کن

  • پیشگفتار
  • بخش اول: تجدیدنظر شخصی
  • فصل 1: یک واعظ، یک دادستان، یک سیاست‌مدار و یک دانشمند به ذهنتان قدم می‌گذارند
  • فصل 2: منتقد بیرون گود و متقلب
  • فصل 3: لذت اشتباه‌کردن
  • فصل 4: باشگاه مشت‌زنی خوب
  • بخش دوم: تجدیدنظر بین‌فردی
  • فصل 5: رقص با دشمنان
  • فصل 6: دشمنی بر سر الماس
  • فصل 7: مروجان واکسن و بازجویان خوش‌اخلاق
  • بخش سوم: تجدیدنظر جمعی
  • فصل 8: گفتگوهای احساسی
  • فصل 9: بازنویسی کتاب‌های درسی
  • فصل 10: این با روش همیشگی‌مان فرق دارد
  • بخش چهارم: نتیجه‌گیری
  • فصل 11: گریز از کوته‌بینی
  • مؤخره
  • اقدامات تأثیرگذار

درباره نویسنده: آدام گرانت

«آدام ام. گرانت» نویسنده و استاد دانشگاه آمریکایی در تاریخ 13 آگوست 1981 در میشیگان به دنیا آمد. پدر او یک وکیل و مادرش یک معلم بود. او مدرک کارشناسی خود را از «کالج هاروارد» و ارشد و دکترای خود را در رشته‌ی روان‌شناسی سازمانی از دانشگاه میشیگان دریافت کرد.

قبل از اینکه «آدام گرانت» به‌عنوان استاد دانشگاه مشغول به کار شود، در موسسه‌ای انتشاراتی فعالیت می‌کرد. به‌عنوان دستیار استاد در دانشگاه کارولینای شمالی استخدام شد و پس از انتشار چندین مقاله در نشریات علمی به‌عنوان استاد در دانشگاه وارتون پنسیلوانیا به استخدام درآمد. او در سال 2009 با 28 سال سن به‌عنوان جوان‌ترین استاد این دانشگاه بود و به مدت شش سال به‌عنوان برترین استاد از دید دانشجویان منتخب شد. همچنین او اخیراً علاوه بر تدریس در دانشگاه، فعالیت‌های ثانوی مانند پادکست‌های رادیویی و شرکت مشاوره کسب‌وکار نیز راه‌اندازی کرده است.

از آثار او می‌توان به «ببخش و بگیر»، «دوباره فکر کن»، «گزینه‌ی ب» و «نوآوران» اشاره کرد.

برگزیده‌هایی از متن کتاب: دوباره فکر کن

  • دو دهه پیش بود که همکارم «فیل تتلاک» نکته‌ی عجیبی را کشف کرد. در حین اندیشه و تکلم، غالباً ذهنیت سه حرفه‌ی متفاوت را به کار می‌گیریم: واعظ‌ها، دادستان‌ها و سیاستمدارها. در هر کدام از این سه طرز فکر، هویت بخصوصی را می‌پذیریم و مجموعه‌ی مجزایی از ابزارها را به کار می‌گیریم. وقتی باورهای مقدسمان در معرض خطر باشند، واعظ می‌شویم؛ موعظه‌هایی ارائه می‌دهیم که حافظ و مروج ایده‌آل‌هایمان باشند. وقتی نقصان‌های استدلال دیگران را کشف کنیم، طرز فکر دادستان را اتخاذ می‌کنیم؛ استدلال‌هایی را گردآوری می‌کنیم که با اثبات اشتباهات طرف مقابل، پرونده را پیروز شویم. وقتی خواهان جلب نظر مخاطبان باشیم، طرز فکر سیاستمدار را در پیش می‌گیریم. کمپین تشکیل می‌دهیم و لابی می‌کنیم تا نظر مثبت رأی‌دهندگان را جلب کنیم. نکته‌ی خطرناک اینجاست که آن قدر درگیر موعظه برای اثبات حقانیت، بازپرسی دیگران برای اثبات اشتباهات آنها و سیاسی بازی برای جلب پشتیبانی می‌شویم که زحمت تجدیدنظر راجع به دیدگاه‌هایمان را به خود نمی‌دهیم.
  • بخشی از مشکل ما به تنبلی شناختی برمی‌گردد. برخی روان‌شناس‌ها می‌گویند که از خساست ذهنی رنج می‌بریم. عموماً سهولت پایبندی به دیدگاه‌های قدیمی را بر دشواری کش‌وقوس با دیدگاه‌های جدید ترجیح می‌دهیم. بااین‌حال مقاومتمان در برابر تجدیدنظر به عوامل اساسی‌تری هم وابسته است. وقتی خودمان را زیر سؤال ببریم، دنیا پیش‌بینی‌ناپذیرتر خواهد شد؛ بنابراین مجبور می‌شویم تغییرپذیری حقایق را بپذیریم؛ به‌گونه‌ای که امکان اثبات نادرستی مسائل هم اکنون صحیح نیز وجود دارد. تجدیدنظر درباره باورهای عمیق ما می‌تواند تهدیدی برای هویتمان باشد؛ به‌گونه‌ای که گویا بخشی از وجودمان را از دست می‌دهیم.
  • لزوم تجدیدنظر از سوی دیگران را به‌سرعت تشخیص می‌دهیم. هر وقت از یک تشخیص پزشکی خوشمان نیاید، به‌راحتی نظر متخصصان را زیر سؤال می‌بریم؛ اما متأسفانه وقتی پای دانش و عقاید خودمان در میان باشد، عموماً ترجیح می‌دهیم حس حقانیت داشته باشیم، تا اینکه واقعاً مطمئن شویم که حق با ما است. در زندگی روزمره‌مان تشخیص‌های زیادی انجام می‌دهیم که از انتخاب متقاضیان استخدام تا شریک زندگی را شامل می‌شود. باید عادت تغییر رأی و تجدیدنظر درباره‌ی افکار خودمان را توسعه دهیم.

دیدگاهتان را بنویسید