آبی مگ, درباره کتاب

فلسفه‌ی تنهایی

فلسفه-‌ی-تنهایی-لارس-اسونسن-مرکز-فرهنگی-آبی-کاور

درباره کتاب: فلسفه‌ی تنهایی  

نویسنده: لارس اسوِنسن  

تنهایی، خلوت‌گزینی، انزوا و گوشه‌گیری مترادف‌های دقیقی نیستند. شاید پیش‌ترها این لغات زیاد از هم متمایز نبودند و در یک معنا به کار گرفته می‌شدند؛ اما به‌تدریج این تمایز در متون بیشتر شده است و هر کدام بار ارزشی متفاوتی به خودشان گرفته‌اند. تنهایی غالباً بار معنایی منفی دارد و به‌عکس، خلوت و خلوت‌گزینی بار معنایی مثبت. در حوزه ادبیات این تفاوت خیلی بارز نیست. در متون روان‌شناسی و جامعه‌شناسی به‌تنهایی بیشتر با همان بار معنایی منفی و به‌صورت یک آسیب پرداخته می‌شود. در متون فلسفی به شکلی یکسان به هر دو جنبه پرداخته شده است.

در زندگی انسانی هیچ تضمینی وجود ندارد که نیاز به برقراری ارتباط با دیگران برآورده شود. برخی گهگاه تنها می‌مانند. برخی تقریباً هرگز و برخی دیگر اغلب اوقات. تنهایی گاهی در میانه زندگی روزمره رخ می‌نماید و گاهی در بحبوحه بحران‌های حاد زندگی. همه ما با احساس تنهایی آشنا هستیم؛ اما همه ما به یک‌شکل آن را تجربه نمی‌کنیم. درواقع، برخی افراد تنهایی را در موقعیت‌هایی چنان گوناگون و چندان زیاد تجربه می‌کنند که باید تنهایی آنها را رنجی مزمن به‌حساب آورد. از سوی دیگر تنهایی، گه‌گداری با آنکه بی‌تردید آزاردهنده و دردناک است، قابل‌مدیریت است. در مقابل تنهایی مزمن می‌تواند کل زندگی فرد را به خطر بیندازد.

کتاب «فلسفه‌ی تنهایی» اثر «لارس اسوِنسن» به بررسی پیش‌فرض‌ها و اصول منطقی و کلامی تنهایی می‌پردازد. او عنوان می‌کند که گرچه این عبارت بیشتر بار معنی منفی دارد، می‌توان فوایدی نیز در آن یافت و به‌تفصیل به بازگشایی هرکدام می‌پردازد.

فهرست کتاب: فلسفه‌ی تنهایی

  • مقدمه
  • فصل اول: جوهر تنهایی
  • فصل دوم: تنهایی به‌مثابه احساس
  • فصل سوم: چه کسانی تنها هستند؟
  • فصل چهارم: تنهایی و اعتماد
  • فصل پنجم: تنهایی، دوستی و عشق
  • فصل ششم: فردگرایی و تنهایی
  • فصل هفتم: انزوا
  • فصل هشتم: تنهایی و مسئولیت

درباره نویسنده: لارس اسوِنسن

«لارس اسوِنسن» در تاریخ 16 سپتامبر 1970 یک فیلسوف، استاد دانشگاه و نویسنده‌ی نروژی است که هم‌اکنون در «دانشگاه برگن» نروژ به تدریس فلسفه مشغول است. از ویژگی‌های بارز آثار او می‌توان به پرداختن به معانی نهفته در مسائل و مشکلات انسان امروزی اشاره کرد.

از آثار این نویسنده می‌توان به «فلسفه‌ی تنهایی»، «فلسفه‌ی ترس»، «فلسفه‌ی ملال»، «فلسفه‌ی آزادی»، «فلسفه‌ی دروغ»، «مد یک فلسفه است» و «کار» اشاره کرد.

برگزیده‌هایی از متن کتاب: فلسفه‌ی تنهایی

  • اما به هر روی یک فرض به گوش آشنا و درست می‌آید؛ احساس تنهایی برای آنهایی که گرفتارش هستند یا می‌شوند، می‌تواند مسئله‌ای حاد و جدی باشد. احساس تنهایی بر چندوچون زندگی بسیاری از افراد و نیز بعضاً سلامت جسم و روان آنها تأثیرات زیان‌بار مشهودی دارد؛ اما پرداختن به مسئله تنهایی کار دشواری است؛ چون انگار شرمی بر آن بار شده است. درعین‌حال گاهی بهترین زمان‌های زندگی‌مان را هم در تنهایی سپری می‌کنیم. ما در خلوتمان به درک‌ها و دریافت‌های مهمی از خودمان و جهان می‌رسیم. این کتاب حاصل تلاش‌های من برای کشف معنای دقیق تنهایی است. این که چه کسانی گرفتار تنهایی می‌شوند؛ چرا احساس تنهایی رخ می‌نماید، می‌پاید و محو می‌شود؛ و چگونه افراد و اجتماع می‌توانند به درک و فهمی از تنهایی برسند.
  • یک دوگانگی یا تضاد در وجود ما هست که ما را هم به‌سوی دیگران می‌کشاند؛ چون نیازمندشان هستیم و هم ما را پس می‌راند؛ چون نیازمند حفظ فاصله از دیگران هستیم و می‌خواهیم به حال خودمان باشیم. «ایمانوئل کانت» با تعبیر زیبای «معاشرت طلبی غیراجتماعی» این نکته را به‌خوبی بیان کرده است. تنهایی در هر دو قطب این تضاد جای دارد. هرچند در یکی به شکل سلبی و در دیگری به شکل ایجابی. علاوه بر این، این دوگانگی در وصف‌های گوناگون، تنهایی چه آشکارا مثبت چه آشکارا منفی، رخ می‌نماید. در واقع بسیار عجیب است که از یک پدیده واحد چنین وصف‌های پرتضادی به دست داده شود.
  • می‌توان گفت همه‌ی افراد در درک و تجربه جهان تنهایند. وقتی داریم در میان صدها تن دیگر به یک سخنرانی گوش می‌دهیم، به یک معنا با کلماتی که می‌شنویم تنها هستیم. در کنسرتی بزرگ که هزاران نفر حاضرند، ما با موسیقی تنها هستیم؛ چون درک تجربه شخصی خود ما از آن موسیقی است که اهمیت دارد. البته بدیهی است که ما این درک‌ها و تجربه‌ها را با دیگران به اشتراک می‌گذاریم. واکنش‌های دیگران را می‌بینیم و می‌سنجیم و احساس خودمان را بیان می‌کنیم؛ چه با کلمات، چه با حرکت دست و بدن و صورت؛ اما همیشه درک و تجربه بخشی هم دارد که غیرقابل‌بیان و انتقال به دیگران است. احساس درد را هم به همین نحو نمی‌توان به اشتراک گذاشت. درد وقتی شدید می‌شود جهان و زبان ما را ویران می‌کند. درد کلام را خرد می‌کند و آدم حتی از گفتن آن هم عاجز می‌شود. درد شدید را نمی‌توان با دیگران در میان گذاشت؛ چون وقتی درد سراسر جان و جهان آدم را می‌گیرد دیگر جایی برای هیچ‌چیز دیگر باقی نمی‌گذارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *