آبی مگ, درباره کتاب

در فاصله‌ی دو نقطه…!

در فاصله‌ی دو نقطه…!

درباره کتاب: در فاصله‌ی دو نقطه…! 

نویسنده: ایران درودی  

کتاب «در فاصله‌ی دو نقطه…!» زندگی‌نامه‌ی نقاش و نویسنده‌ی ایرانی «ایران درودی» است که در آن برخی از تصویرهای کشیده شده توسط نویسنده نیز به نمایش درآمده است. نویسنده در این کتاب روایت ملاقات‌های خود با بزرگان عرصه‌ی هنر از جمله «ژان کاکتو»، «سالوادور دالی»، «آندره مالرو»، «احمد شاملو» و «بهمن مفید» را نیز بیان کرده که به زیبایی این کتاب افزوده است.

زندگی این هنرمند که هم‌عصر با جنگ جهانی دوم و تحولات سیاسی ایران بوده است شامل فراز و نشیب‌هایی است که در کتاب «در فاصله‌ی دو نقطه…!» به‌خوبی در جملاتی عمیق و زیبا روایت شده‌اند. رخدادهایی که با تولد نویسنده و مشکلات ظاهری‌اش شروع می‌شود و با رنج و حمایت توأمان خانواده‌ی او در چندین کشور مختلف ادامه می‌یابد. این کتاب به علاقه‌مندان تاریخ هنر و همچنین طرف‌داران زندگی‌نامه‌ی هنرمندان بزرگ ایرانی توصیه می‌شود.

فهرست کتاب: در فاصله‌ی دو نقطه…!

  • نخستین نقطه
  • باغ ترس
  • نخستین طراحی
  • براده‌های نور
  • مرگ خواهر شیشه‌ای
  • مادربزرگ قفقازی و تحلیل روانکاوانه‌اش
  • گل عشق در کویر
  • سال‌های نوجوانی
  • دکتر مصدق و ۲۸ مرداد
  • دانشجوی کند و خجول
  • خواهر و من طی دوران تحصیل در پاریس
  • نخستین نمایشگاه
  • دختر همسایه
  • دیدار با تاریخ
  • مرگ پدربزرگ قفقازی
  • سال‌های شور و سرکشی
  • دیدار با «ژان کوکتو»
  • بقالی، من و سفیر
  • محاسن بی‌پولی
  • «برتا» و آزمون هوشیاری برتر
  • دیدار با «سالوادور دالی»
  • جعبه‌ی چهارگوش و پیانوی فروش رفته!
  • بخت نیک، طالع سعد
  • بی ینال ونیز ۱۹۶۸
  • شاعر چشم کهربایی
  • سرمه‌ی ناز
  • نمایشگاه انستیتو گوته ۱۹۷۳
  • کارگردان نجار و بوم‌ساز
  • «توگوسزی»
  • دوستان باصفایم
  • دیدار با «آندره مالرو»
  • واژه‌های سکوت
  • نمایشگاه در کشور نقاشان
  • بسته‌شدن چشمان نافذ پدر
  • پرواز پرویزم
  • استاد خانلری و مجله‌ی «سخن»
  • ازدست‌دادن هوشنگ، عزیزترین دوست
  • تک‌درخت بیابان
  • نمایشگاه سازمان ملل متحد ۱۹۹4
  • نمایشگاه‌ها و فعالیت‌های هنری ایران درودی
  • در فاصله دو نقطه
  • بیرون از فاصله دو نقطه
  • تالار آینه

درباره نویسنده: ایران درودی

«ایران درودی»  نقاش سرشناس، نویسنده، کارگردان، منتقد هنری و استاد تاریخ هنر دانشگاه تهران بود. او در 11 شهریور 1315 در نیشابور چشم به جهان گشود. پدر او اهل خراسان و مادرش اهل قفقاز بود و خانواده‌ای اشرافی به‌حساب می‌آمدند. مادرش به همراه خانواده خود پس از انقلاب شوروی از قفقاز به ایران مهاجرت کردند. پدرش بازرگان بود و به همراه فرزندان و همسرش به اروپا مهاجرت نمودند. در زمان شروع جنگ جهانی دوم این خانواده در هامبورگ زندگی می‌کردند و یک سال پس از شروع جنگ و بازگشت به ایران، ابتدا در مشهد و سپس در تهران ساکن شدند.

او در سال 1954 جهت تحصیل در رشته‌ی نقاشی در «دانشکده عالی هنرهای زیبای پاریس بوزار» در پاریس مشغول به تحصیل شد. سپس به «مدرسه‌ی لوور» رفت تا در رشته‌ی تاریخ هنر تحصیلات خود را ادامه دهد. سپس در بروکسل برای شفاف‌کردن رنگ‌های نقاشی، دوره‌ی ویترای را در آکادمی سلطنتی بروکسل طی کرد.

او در سال 1347 تابلوی «نفت ایران» را کشید که در نشریاتی مثل تایمز و نیوزویک به چاپ رسید و احمد شاملو نام «رگ‌های زمین، رگ‌های ما» را بر آن نهاد. او به‌منظور آموختن کارگردانی و تولید برنامه‌های تلویزیونی به نیویورک رفت. آنجا با «پرویز مقدسی» که در رشته‌ی کارگردانی و سینما تحصیل می‌کرد آشنا شد و ازدواج کرد. همچنین او در دانشگاه صنعتی شریف به‌عنوان استاد افتخاری «تاریخ هنر» مشغول به تدریس شد.

به عقیده‌ی برخی از منتقدان، وی پیرو مکتب «سوررئالیسم» یا همان «فرا واقع‌گرایی» بود. کارهای او به آثار «سالوادور دالی» و «ماکس ارنست» بی‌شباهت نبودند و از چهره‌های شناخته شده در محافل هنری جهان به شمار می‌رود.

آثار «ایران درودی» را می‌توان در موزه هنرهای معاصر تهران، موزه هنرهای زیبای کرمان، کاخ‌موزه سعدآباد، کاخ صاحبقرانیه، موزه ایکسل بلژیک و موزه هنرهای معاصر نیویورک و همچنین در گالری سایر مجموعه‌داران یافت. او همچنین در سال 1390 تعداد 195 اثر را به بنیادی که هزینه ساخت موزه‌ی آن را از محل فروش خانه‌ی خود در پاریس تأمین کرده بود، بخشید. سرانجام این هنرمند در تاریخ 7 آبان 1400، در سن 85 سالگی در تهران، با انبوهی از آثار برجسته‌ی هنری، چشم از جهان فروبست.

برگزیده‌هایی از متن کتاب: در فاصله‌ی دو نقطه…!

  • آیا این جهان هستی در مسیر نامساوی منشور دیدگان متفاوت به نظر می‌آید؟! نخستین نگاه من با چشمان لوچی بود که زوایای دید آن هرگز مساوی نخواهند شد! ولی امروز می‌دانم که انسان‌ها آنچه را مهم است از مسیر منشور دیدگان نمی‌نگرند، بلکه با چشم دل لمس می‌کنند. من سه‌شنبه ۱۱ شهریورماه سال ۱۳۱۵، شب‌هنگام در خانه‌ی بزرگ آبا اجدادی در شهر مشهد به دنیا آمدم. از مادر سخت زاده شدم. قابله‌ای که به مدت چهل و هشت ساعت درگیر این تولد کُند و دردناک شده بود، آن چنان از جان خودش مایه گذاشت و عرق ریخت که دچار سینه‌پهلوی شدیدی شد و چند روز بعد از تولد من، چشم از جهان فروبست. خانواده‌ی پدری، نسل در نسل از بازرگانان صاحب‌نام خراسان بودند و خانواده‌ی مادری، از بازرگانان قفقاز که در اوایل انقلاب روسیه به ایران مهاجرت کرده بودند. این دو خانواده همسایه بودند، یکی سر کوچه‌ی قنسولگری و دیگری در انتهای همین کوچه. روابط این دو خانواده به‌خاطر تفاوت فرهنگ‌ها و سنت‌ها چندان حسنه نبود.
  • از دوران کودکی خاطرات زیادی به یاد ندارم همه چیز به‌گونه‌ای مبهم و ازهم‌گسیخته است. تا چند سال پیش نمی‌توانستم بی‌آنکه بغضم بترکد و کلماتم را بریده‌بریده کند، از این دوران حرفی بزنم. دنیای کودکیم، دارای فضایی خاکستری‌رنگ و حسی از غم، توأم با عصیان بود. ورودم همیشه سکوت سردی را ایجاد می‌کرد. گویی همه چیز با حضورم تغییر می‌یافت، نگاه اطرافیان به‌سرعت از چهره‌ام می‌گذشت تا نکند به راز تلخی از دنیای معصومانه‌ام پی ببرند. دنیای شماتت‌ها و قضاوت‌ها را نمی‌شناختم، ولی غم مادر را از شنیدن جملاتی که نام من نیز در لابه‌لای آنها شنیده می‌شد از صورتش می‌خواندم و حسی از گناه سراسر وجودم را فرامی‌گرفت. در جایی به دلیلی… گناهکار بودم. شاید که گناهم در «موجودیتم» بود؟! موجودیتی که چوب سرزنشی بود بر سر مادر.
  • اما حضور پدر، به خانه رنگ نور و شادی و به من می‌بخشید. در مقابل پدر کسی جرئت مسخره‌کردن مرا نداشت، حتی مادر نیز آزردگی خود را از یاد می‌برد و از طعنه‌ها شکایت نمی‌کرد. پدر تعادل و امنیت را در من ایجاد می‌کرد و مادر عصیان را؛ عصیان در برابر کسانی که اشک‌های او را سرازیر می‌کردند. از اینکه او نمی‌توانست از خود دفاع کند و همیشه مظلوم قرار می‌گرفت، عاصی بودم. بردباری و تحمل او آزارم می‌داد.

کتاب‌های ایران درودی را سفارش دهید

دیدگاهتان را بنویسید