آبی مگ, درباره کتاب

1984

1984-جورج-اورول-مرکز-فرهنگی-آبی-کاور

درباره کتاب: 1984 

نویسنده: جورج اورول   

کتاب «1984» اثری بی‌مانند از نویسنده‌ی مشهور «جورج اورول» است که مانند دیگر اثر جاودانه‌ی او با نام «مزرعه‌ی حیوانات» هیچ‌گاه قدیمی نمی‌شود؛ تا آنجا که اگر سال خلق اثر را ندانیم، گمان می‌کنیم که کتاب به‌تازگی نوشته شده است. مخاطب با خواندن این کتاب همواره خود را در مرکز داستان می‌بیند و درد و رنج شخصیت‌ها را لمس می‌کند.

اگر کتاب «مزرعه‌ی حیوانات» را خوانده باشید، مفهوم عبارت «برادر» را در اثرات «جورج اورول» کاملاً درک می‌کنید. در کتاب «1984» از عبارت «برادر بزرگ» استفاده می‌شود که همان رهبر مرموزی است که هم‌زمان افراد جامعه او را دوست دارند، به او احترام می‌گذارند، از او می‌ترسند؛ ولی اصلاً مشخص نیست که آیا چنین شخصی وجود دارد یا ساخته‌ی خود دستگاه حاکمیت است که می‌خواهد بر تمام اشخاص جامعه تسلط پیدا کند.

این داستان در شهر لندن به وقوع می‌پیوندد و در حقیقت هشداری است برای جوامع غربی نسبت به گسترش کمونیسم و عواقب اجتماعی و سیاسی ناشی از آن. در این جامعه بیان تفکر، زندگی خصوصی و حتی عشق ممنوع است؛ بدون اطلاع و توافق حاکمیت امکان هیچ‌گونه فعالیتی نیست. در ادامه رمان به سمت‌وسویی پیش می‌رود که احساسات و عواطف انسانی را به چالش می‌کشد. گرچه به نظر می‌رسد که افراد جامعه از چنین طرز رفتاری به تنگ بیایند و اعتراض کنند، پیچیدگی‌های انسانی سبب می‌شود که آدم‌ها خودشان را با شرایط موجود وفق دهند. تا جایی که روزی هر آنچه را که می‌بایست از آن متنفر باشند، صمیمانه دوست بدارند. این کتاب به زیبایی توانسته سیر تحول تأثیر روانی این‌گونه سیستم‌ها را بیان کند و مخاطب را آگاه سازد. 

کتاب-1984-جورج-اورول-مرکز-فرهنگی-آبی

فهرست کتاب: 1984

  • بخش اول
  • فصل اول
  • فصل دوم
  • فصل سوم
  • فصل چهارم
  • فصل پنجم
  • فصل ششم
  • فصل هفتم
  • فصل هشتم
  • بخش دوم
  • فصل اول
  • فصل دوم
  • فصل سوم
  • فصل چهارم
  • فصل پنجم
  • فصل ششم
  • فصل هفتم
  • فصل هشتم
  • فصل نهم
  • فصل دهم
  • بخش سوم
  • فصل اول
  • فصل دوم
  • فصل سوم
  • فصل چهارم
  • فصل پنجم
  • فصل ششم

درباره نویسنده: جورج اورول

«اریک آرتور بلر» متخلص به نام «جورج اورول» رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و شاعر بزرگ انگلیسی است که در 25 جون 1903 در هند متولد شد. شاید این نکته برای که این نویسنده معروف در اصل هندی است برای ما تعجب‌آور باشد، زیرا نام او همواره با تاریخ سیاسی انگلیس گره‌خورده است. «جورج اورول» از یک خانواده انگلیسی به دنیا آمد و مادر او در سال 1904 به همراه فرزندانش از هند به کشور انگلیس بازگشتند.

سه نسل قبل‌تر از او نجیب‌زاده و ثروتمند بودند و پدربزرگش یک روحانی بود. زمانی که او یک‌ساله بود، مادرش او را به همراه خواهر بزرگ‌ترش به انگلستان آورد. او با مادر و خواهران خود بزرگ می‌شد و پدر خود را به‌ندرت می‌دید. او مدتی در پلیس سلطنتی هند در برمه خدمت می‌کرد. زندگی طبقاتی در هند باعث درک او از مقوله‌ی فقر شد که یکی از مبانی اصلی نوشته‌های او را تشکیل می‌دهد. او جوانی خود را در بین فقرا و بی‌خانمان‌های لندن و پاریس گذراند و در همان روزها شروع به نوشتن درباره تجربیات خود کرد.

«جورج اورول» در دهه 1930 به اسپانیا رفت تا علیه فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. وی در این جنگ مجروح شد و نهایتاً همین جراحت باعث مرگش شد. او در سال 1943 پس از مرگ مادرش کار بر روی کتاب «مزرعه حیوانات» را شروع کرد؛ ولی کتابش به دلیل اشاره به شوروی تا یک سال بعد، یعنی در 1945 انتشار نیافت. او به دلیل بیماری مزمن ریوی‌اش هفت ماه پس از چاپ کتاب «1984»، در بیستم ژانویه 1950 درگذشت و در بریتانیا به خاک سپرده شد.

دو کتاب اصلی «جورج اورول» با نام‌های «مزرعه حیوانات» و «1984» به همراه همدیگر بیشتر از هر کتاب قرن بیستمی به فروش رفته‌اند. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به «آس و پاس‌ها در پاریس و لندن»، «روزهای برمه»، «هوای تازه»،  «دختر کشیش»،  «یک فنجان چای دبش» و «درود بر کاتالونیا» اشاره کرد.

برگزیده‌هایی از متن کتاب: 1984

  • پس پشت وینستون، تله اسکرین هنوز شر و ور می‌بافت. از قطعات آهن می‌گفت و مازاد بر احتیاج برای برنامه‌ی سه‌ساله‌ی نهم. تله اسکرین در آن واحد گیرنده و فرستنده بود. هر صدایی را که از وینستون درمی آمد و بلندتر از نجوایی آرام بود، می‌گرفت. وانگهی، مادام که در دایره‌ی دید صفحه‌ی فلزی می‌ماند، هم دیده می‌شد و هم‌صدایش شنیده می‌شد. گفتن ندارد که آدم نمی‌دانست کی او را اصلاً می‌پایند. حدس اینکه چند بار، یا با چه نظامی، پلیس اندیشه به تفتیش می‌پرداخت، با کرام‌الکاتبین بود. بعید نبود که شبانروزان آدم را بپایند. ولی به هر صورت امکان داشت که هر زمان اراده کنند، کردار هرکسی را تحت‌نظر بگیرند. آدم ناچار بود با این فرض زندگی کند – از روی عادتی که غریزه می‌شد، این‌گونه زندگی می‌کرد – که صدایش شنیده می‌شود و هر حرکتی، جز در تاریکی، زیر نظر است.
  • چهارم آوریل هزار و نهصد و هشتاد و چهار. دیشب رفتم سینما. همه‌اش فیلم جنگی. یکی‌اش خیلی خوب بود، یک کشتی مملو از پناهندگان که جایی در مدیترانه بمباران می‌شد، صحنه‌هایی که مردی غول‌پیکر و چاق را در تلاش گریز با هلیکوپتری در تعقیب او نشان می‌داد، برای تماشاچیان بسیار لذت‌بخش بود. اولش او را می‌دیدند که مانند خوک دریایی در آب بالا و پایین می‌رود. سپس او را از میان دوربین تفنگ هلیکوپتری می‌دیدند؛ آنگاه بدنش سوراخ‌سوراخ بود و دریای پیرامونش به رنگ صورتی درآمد و ناگهان طوری که گویا از سوراخ‌های بدنش آب به درون رفته باشد فرو رفت. هنگامی که فرو رفت، تماشاچیان ضمن خنده فریاد می‌کشیدند.
  • نقل می‌کردند که وزارت حقیقت بالای طبقه همکف سه هزار اتاق دارد و در زیرزمین نیز انشعاباتی. تنها سه بنای دیگر با همین هیئت و اندازه در اینجا و آنجای لندن وجود داشت. این بناها آن‌چنان توی سر بناهای پیرامون زده بودند که از بام عمارت پیروزی هر چهارتای آنها هم‌زمان به چشم می‌آمدند. مکان چهار وزارتخانه بودند که کلیه دم‌ودستگاه دولت در بین آنها تقسیم شده بود: وزارت حقیقت که با اخبار و سرگرمی و آموزش و هنرهای زیبا سروکار داشت؛ وزارت صلح که به امور جنگ می‌رسید؛ وزارت عشق که قانون و نظم برقرار می‌کرد؛ و وزارت فراوانی که مسئول امور اقتصادی بود. اسامی آن‌ها در زبان جدید عبارت بود از «وزاحقی»، «وزاصلح»، «وزاعشق» و «وزافراوانی».

کتاب‌های جورج اورول را سفارش دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *