آبی مگ, درباره کتاب

محکم در آغوشم بگیر

محکم در آغوشم بگیر

درباره کتاب: محکم در آغوشم بگیر  

نویسنده: سو جانسون    

کتاب «محکم در آغوشم بگیر» بر خلاف اسمش، رمانی عاشقانه نیست. این اثر به نویسندگی «سو جانسون» در حقیقت شیوه‌نامه‌ای است که در آن نحوه‌ی ایجاد روابط عاطفی بهتر بین زوج‌ها را آموزش می‌دهد. کتاب شامل هفت گفتگو است که با استفاده از آن می‌توان زندگی عاطفی ایده‌آلی داشت.

این کتاب نتیجه‌ی سال‌ها تجربه‌ی نویسنده به‌عنوان روان‌شناس و محقق در زمینه‌ی درمان روابط برپایه‌ی هیجان عاشقی است. این کتاب مفهوم جدیدی از عشق را مطرح می‌کند و آن را برای داشتن رابطه‌ای سالم‌تر و نزدیک‌تر مابین زوجین ضروری می‌داند. درمان «هیجان محور» یا «هیجان‌مدار» نامی است که مترجم به این شیوه‌ی جدید می‌دهد و «سو جانسون» آن را نسخه‌ای کارآمد و عملی در راستای ایجاد پیوندی استوار میان زوج‌ها می‌داند.

شاید شما هم احساس کنید که در زندگی مشترکتان گاهی در مجادلات زیاده‌روی کرده‌اید و حرف‌هایی را زده‌اید که نباید گفته می‌شدند. در بخش‌هایی از این کتاب، دررابطه‌با مدیریت بحث و مجادلات بین زوج‌ها صحبت می‌شود. این مبحث نیز که توسط نویسنده در کتابی جداگانه به‌صورت مفصل آورده‌شده است، یکی از موارد دیگری است که مواجهه با آن نیازمند آموزش و تمرین است و به طور مختصر و مفید می‌توان با استفاده از آموزش‌های این کتاب آن‌ها را مدیریت کرد.

کتاب-محکم-در-آغوشم-بگیر-سو-جانسون-مرکز-فرهنگی

فهرست کتاب: محکم در آغوشم بگیر

  • مقدمه
  • بخش اول: دریچه‌ای تازه به عشق
  • عشق ما کجا رفت؟
  • پاسخگویی عاطفی، کلید یک‌عمر زندگی با عشق
  • بخش دوم: هفت گفت‌وگوی دگرگون‌کننده
  • گفت‌وگوی 1: تشخیص گفت‌وگوهای دگرگون‌کننده
  • گفت‌وگوی 2: پیداکردن نقاط حساس
  • گفت‌وگوی 3: بررسی مجدد یک‌لحظه‌ی سخت و سرنوشت‌ساز
  • گفت‌وگوی 4: محکم در آغوشم بگیر
  • گفت‌وگوی 5: بخشش آسیب‌ها
  • گفت‌وگوی 6: پیوند عاطفی از طریق رابطه و لمس
  • گفت‌وگوی 7: عشقتان را زنده نگه دارید
  • بخش سوم: قدرت (محکم در آغوشم بگیر)
  • ارتباط نهایی، عشق به‌عنوان آخرین مرز

درباره نویسنده: سو جانسون

«سو جانسون» یک روان‌شناس، درمانگر ازدواج و نویسنده است که در بریتانیا متولد شده است و اکنون در کانادا شاغل است. شهرت او اغلب به دلیل فعالیت بر روی روابط عاطفی بین زوجین و اشخاص به‌دست‌آمده است. او کارشناسی خود را در رشته‌ی ادبیات انگلیسی در سال 1968 و دکترای خود را در زمینه‌ی مشاوره‌ی روان‌شناسی در دانشگاه بریتیش کلمبیا در سال 1984 اخذ کرده است. اکنون نیز او به‌عنوان استاد افتخاری دانشگاه اتاوا در حال فعالیت است.

او بنیان‌گذار مرکز بین‌المللی درمان بر مبنای احساسات (EFT) است که در این مرکز چندین کتاب و شیوه‌نامه حول این موضوع به رشته‌ی تحریر درآمده است. در سال 2016 «سو جانسون» به‌عنوان روان‌شناس خانواده‌ی سال از طرف مؤسسه‌ی روان‌شناسی آمریکا انتخاب شد.

«سو جانسون» دررابطه‌با شغلش بیان می‌کند که: «من مشاوره به زوج‌ها را در اوایل دهه هشتاد میلادی آغاز کردم. متحیرم که هنوز، بعد از بیست و پنج سال، وقتی توی اتاقی می‌نشینم تا با زوجی کار کنم، با شور و اشتیاق احساس هیجان می‌کنم. هنوز هم وقتی زوج‌ها ناگهان پیام‌های قلبی هم را درک می‌کنند و با تلاش برای تکیه به یکدیگر دست به خطر می‌زنند، شادمان می‌شوم. تقلا و عزم آنها هر روز به من امید و الهام می‌بخشد تا ارتباط ارزشمندم با دیگران را زنده نگه دارم.»

از مهم‌ترین آثار او می‌توان به «محکم در آغوشم بگیر»، «حس عاشقی»، «نظریه‌ی دلبستگی در عمل» و «کاربست زوج‌درمانی هیجان‌مدار» اشاره کرد.

برگزیده‌هایی از متن کتاب: محکم در آغوشم بگیر

  • همواره مجذوب روابط شده‌ام. من در بریتانیا به دنیا آمدم جایی که پدرم صاحب یک‌بار بود و من زمان زیادی را صرف تماشای آدم‌ها می‌کردم؛ آدم‌هایی که با هم ملاقات می‌کردند، حرف می‌زدند، چیزی می‌نوشیدند، جاروجنجال راه می‌انداختند، می‌رقصیدند و برای هم دلبری می‌کردند. اما مرکز توجهم در دوران جوانی ازدواج والدینم بود. بدون این که کمکی از دستم ساخته باشد، شاهد این بودم که چطور زندگی مشترک و خودشان را از بین بردند؛ بااین‌حال می‌دانستم که عمیقاً عاشق هم هستند. پدرم در روزهای آخر زندگی‌اش اشک‌های سوزانی برای مادرم ریخت، با این که بیشتر از بیست سال بود که از هم جدا شده بودند. در واکنش به رنج پدر و مادرم قسم خوردم که هرگز ازدواج نکنم به این نتیجه رسیدم که عشق رمانتیک یک توهم و دام است. من به‌تنهایی در موقعیتی بهتر، آزاد و بی‌قید بودم. اما بعدها عاشق شدم و ازدواج کردم. عشق به همان اندازه که از آن دوری می‌کردم مرا به سمت خودش کشید. این احساس مرموز و قدرتمند چه بود که پدر و مادرم را شکست داده بود، زندگی مرا پیچیده کرده بود و به نظر می‌رسید که منبع اصلی خوشی و رنج برای بسیاری از ماست؟
  • همکارم من را به چالش کشید و گفت: «خب اگر روابط عشقی چانه‌زنی نیستن، پس چی هستن؟» بعد صدای خودم را شنیدم که با لحنی معمولی گفتم: «اوه اونا پیوندهای احساسی هستن و به نیاز درونی برای ارتباط احساسی امن مربوط میشن؛» ناگهان منطق بدیعی که پشت شکایت‌های پرحرارت و حالت تدافعی و مستأصلانه زوج‌هایم بود را درک کردم. همه اینها نیاز پنهان ما برای داشتن کسی بود که به او تکیه کنیم. فرد عزیزی که بتواند ارتباط احساسی قابل‌اتکا و راحتی به ما عرضه کند. همین باعث شد که نسبت به ازدواج خودم هم دید شفاف‌تری پیدا کنم. فهمیدم که در این هیجانات، ما در احساساتی گیر افتاده‌ایم که بخشی از برنامه بقای ما هستند و طی میلیون‌ها سال تکامل شکل‌گرفته‌اند. هیچ طفره‌ای از این هیجانات و نیازها بدون این که خودمان را کاملاً از فرم بیندازیم وجود ندارد. فهمیدم آن چه زوج‌درمانی و آموزش کم داشت دیدگاه علمی واضح نسبت به عشق بود.
  • اما وقتی سعی کردم دیدگاه‌هایم را منتشر کنم بیشتر همکارانم با من موافق نبودند. اول گفتند که هیجان چیزی است که آدم‌های بالغ باید کنترلش کنند. آنها بحث می‌کردند که مهم‌تر از همه، آدم‌های بالغ و خودکفا هستند. فقط آدم‌های ناکارآمد به دیگران نیاز دارند و وابسته‌اند. ما برای این آدم‌ها اسم‌هایی داشتیم: به‌دام‌افتاده، هم‌وابسته، ادغام شده، یکی شده. در مجموع می‌توان گفت که آنها آشفته بودند. زن و شوهرهایی که زیادی به هم متکی بودند، چه زندگی پردردسری داشتند. همکارانم گفتند که درمانگرها باید آدم‌ها را تشویق کنند که روی پای خودشان بایستند.
  • عشق شاید پرکاربردترین و قدرتمندترین کلمه در زبان انگلیسی باشد. ما کتاب‌های قطوری درباره‌اش می‌نویسیم و در وصفش شعرهایی می‌سراییم. درباره‌اش ترانه می‌خوانیم و برایش دعا می‌کنیم. برایش می‌جنگیم، مانند هلن در تروآ. مقبره‌هایی برایش می‌سازیم، مانند تاج‌محل در هند. با وجودش سر به فلک می‌کشیم: «عاشقتم!» و با نابودی‌اش از عرش به فرش می‌رسیم: «دیگه عاشقت نیستم!» بی‌حدواندازه درباره‌اش فکر می‌کنیم و حرف می‌زنیم. اما عشق واقعاً چیست؟ دانشمندان و پزشکان قرن‌هاست که با تعاریف و ادراکات در این باره دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. برای بعضی از ناظران بی‌عاطفه، عشق اتحادی است که برای دو طرف سود دارد و بر پایه لطف‌هایی است که ردوبدل می‌شوند. یک چانه‌زنی بده بستانی است. بقیه که به پیشینه عشق بیشتر توجه می‌کنند، آن را به‌عنوان یک رسم اجتماعی – احساسی می‌بینند که توسط شاعران قرن سیزدهم فرانسه به وجود آمده. زیست‌شناسان و انسان‌شناسان عشق را یک استراتژی برای اطمینان از انتقال ژن و تداوم زادوولد می‌دانند. اما برای بیش‌تر آدم‌ها، عشق احساسی مرموز و مبهم بوده و هنوز هم هست؛ احساسی که می‌گذارد توصیفش کنی، اما زیر بار تعریف خاصی نمی‌رود.

دیدگاهتان را بنویسید