درباره کتاب: عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
نویسنده: مگان دیواین
همهی ما در زندگی با تجربهی تلخ از دست دادن عزیزانمان روبرو شدهایم. نحوهی مواجهه با چنین واقعهای در فرهنگهای مختلف، متفاوت است؛ اما با خواندن کتاب «عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست» متوجه میشویم که این واکنشها در فرهنگهای گوناگون تا چه اندازه میتوانند با هم مشترک باشند. «مگان دیواین» در این کتاب تجربهی از دست دادن همسرش را روایت میکند. او پس از این فقدان است که تازه درک میکند تا این زمان حرفهایش در زمان مشاوره دادن به عنوان یک رواندرمانگر زیاد هم با واقعیت همگام نبوده است. در حقیقت او بهاین نتیجه میرسد که تجربه کردن یک فقدان با در حالی که خودمان با آن روبرو شویم، بسیار با حالتی که شخصی دیگر با آن روبرو شود متفاوت است. او پس از روبرو شدن با این سوگ با هزاران سوگوار دیگر صحبت کرد و نتایج این تجربیات را در کتاب «عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست» گرد هم آورده است.
درباره نویسنده: مگان دیواین
«مگان دیواین» یک رواندرمانگر، نویسنده و کارشناس روابط است که به بیماران خود کمک میکند تا با مسائلی روبرو شوند که هیچ گاه فکر نمیکردند در زندگیشان با آن مواجه شوند. او به وسیلهی کتابها، پادکست و کلاسهای آنلاین مهارتهایی را به دیگران میآموزد تا بتوانند دنیای خود را پس از اتفاقات غیرمنتظره تغییر دهند. «مگان» حتی سایتی با عنوان refugeingrief.com ترتیب داده است، تا بتواند به مخاطبان خود در این زمینه کمک کند.
برگزیدههایی از متن کتاب: عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
- تضادی دوگانه در انسانبودن وجود دارد: اول اینکه هیچ کس نمیتواند بهجای شما زندگی کند (یعنی هیچ کس نمیتواند با آنچه شما باید با آن مواجه شوید روبهرو شود، یا آنچه را شما باید احساسش کنید احساس کند) و هیچکس نیز قادر نیست بهتنهایی ازپس زدنگی بربیاید. دوم اینکه همهی ما در این تنها نوبت زندگیمان، آمدهایم برای عشقورزیدن و ازدستدادن. هیچکس نمیداند چرا، اما همین است که هست. اگر به عشق پایبند باشیم، بهناچار با فقدان و سوگ هم آشنا خواهیم شد. اگر از فقدان و سوگ دوری کنیم، هرگز حقیقتاً عشق را تجربه نخواهیم کرد. با این وصف با تمام قدرت و بهطور اسرارآمیزی این شناخت هر دوی عشق و فقدان است که ما را کاملاً و عمیقاً زنده نگه خواهد داشت.
- در یک روز عادی و زیبای تابستان ۲۰۰۹، غرقشدن شریک زندگیام در آب را تماشا کردم. «مت» قوی و سرحال و سالم بود. فقط سه ماه تا تولد چهلمین سال زندگیاش مانده بود. باتوجهبه تواناییها و تجربهی او، هیچ علتی برای غرقشدنش وجود نداشت. این اتفاق تصادفی و غیرمنتظره بود و جهانم را از هم پاشید. پس از مرگ مت، میخواستم هریک از بیماران را فرابخوانم و بهخاطر نادانیام عذرخواهی کنم. اگرچه در کارهای عاطفی بسیار مهارت داشتم، اما مرگ مت دنیای کاملاً متفاوتی را برایم آشکار نمود. هیچکدام از دانستههایم در تسکین فقدانی به این بزرگی کارساز نبود. با تمام تجارب و آموزشهایی که کسب کرده بودم، اگر کسی میبود که میتوانست آمادهی مواجهه با این نوع فقدان باشد، آن شخص من بودم؛ اما حالا هیچچیز نمیتوانست مرا آرام کند و هیچکدام از آموختههایم اهمیتی نداشت و فقط من اینطور نبودم.
- در فرهنگ ما رفتار عجیب فراگیری حول سوگ و مرگ وجود دارد. ما قضاوت میکنیم، سرزنش میکنیم، تشریح میکنیم، و کوچک میشماریم. مردم در آنچه دیگران انجام دادهاند تا به اینجا برسند به اه سند دنبال عیبونقص آنها میگردند: او بهاندازه کافی تمرین نکرده بود. به اندازهی کافی ویتامین مصرف نکرده بود یا بیش از اندازه مصرف کرده بود. نباید در آنسوی جاده پیادهروی میکرد. اگر آن کشور سابقهی باران موسمی دارد هرگز نباید به آنجا میرفتند. او که میدانست این روزها چقدر خطرناک است، پس نباید به آن کلوپ میرفت. اگر تا این حد ناراحت است، پس حتماً قبل از این اتفاق هم چندان باثبات نبوده است. شرط میبندم همهشان از کودکی مشکلاتی داشتند که حلنشده باقیمانده است. میبینی اگر مشکلاتت را حل نکنی چه بلایی سرت میآورند؟