درباره کتاب: دروغهایی که به خود میگوییم
نویسنده: جان فردریکسون
همهی ما درد زندگی را چشیده و در سیلاب آن غرقه شدهایم. حقیقت ما را فراگرفته است؛ اما با دروغهایی که به خود میگوییم از آن دوری میجوییم؛ دروغهایی که تشخیصشان نمیدهیم و هرگز قصد گفتن آنها را نداریم. متأسفانه این دروغها که ممکن است نخست جان ما را نجات داده باشند در بلندمدت بدترین دشمنان ما و علت رنجهای بیشتر میشوند. با فرار از احساساتمان دروغهای بیشتری به خود میگوییم که رنجهای بیشتری ایجاد میکنند. ما در زندگی راههایی را میپیماییم که دروغهایمان مشخص کردهاند و فقط به رنج میانجامند. وقتی رنجمان طاقتفرسا و جانکاه میشود، نیازمند کسی میشویم که در دیدن دروغهایی که باور کردهایم و دروغهایی که به خودمان میگوییم ما را یاری دهد. چون تنها با دیدن این دروغهاست که با حقایق زندگیمان مواجه میشویم و به راه حقیقت باز میگردیم؛ و چون دروغهای ما بیمارمان و مواجهه با حقایق درمانمان میکنند. این کار مستلزم وجود کسی است که ما را در دیدن آن دروغها و تحمل دردی که پنهان کردهاند یاری دهد و هنگام فروافتادن در حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم دستمان را بگیرد.
ما چه کسی هستیم؟ چرا رنج میکشیم؟ دنبال چه هستیم؟ کتاب «دروغهایی که به خود میگوییم» اثر «جان فردریکسون» تلاش میکند به این پرسشها پاسخ دهد؛ اما نه از طریق تعاریف؛ بلکه با ارائه مثالهایی که به ما نشان میدهند چگونه روبهروشدن با چیزهایی که از آنها اجتناب میکنیم به تغییر واقعی منجر میشود. در این مثالها تمامی اطلاعات شخصی حذف شده یا تغییریافتهاند تا هویت افراد محفوظ بماند. این داستانها حقایقی را به ما نشان میدهند که ما از روبهروشدن با آنها سر باز میزنیم و از روشهای فراگیری که از آن حقایق دوری میکنیم پرده بر میدارند. از یک نگاه، این داستانها درباره خود ما هستند. همه ما از رویارویی با حقیقت سر باز میزنیم. بسیاری از کسانی که در این کتاب به آنها پرداختهایم، چنان درد وحشتناکی را تجربه کردهاند که ممکن است خواندن جملات آنها برای شما دشوار باشد. وظیفه شما این است که با درد آنها همدلی کنید و درد خود را از طریق آنها دریابید. در این داستانها متوجه خواهید شد که علت ظاهراً آشکار درد ما معمولاً علت واقعی رنج ما نیست. ما رنج میکشیم، زیرا از زندگی، مرگ و درسهای آنها فرار میکنیم.
ما اغلب میپنداریم دردی که به آن دچاریم مشکل اصلی است؛ اما فراموش میکنیم که این درد صدای حقیقتی است که در گوش ما نجوا میکند. «تو گم شدهای به خانه برگرد». این کتاب که در ظاهر درباره رواندرمانی است در واقع درباره این است که آدم بودن به چه معناست. همه ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم و ازاینرو همه با هم برابریم؛ بهعنوان آدمهایی ناقص و ناکامل؛ پس میتوانیم با شأن برابر با هم گفتگو کنیم و وظیفه داریم به خودمان و دیگران حقیقت را بگوییم و با این کار، یعنی دیدن دروغهایی که به خودمان میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن با یکدیگر در حقیقت مییابیم؛ شنیدن حقیقت از دیگری به این معنا نیست که تسلیم دیگری شدهایم که این گناه است؛ بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم شدهایم. تسلیم حقیقت، واقعیت. وقتی شما به این کاروان که در منزلهای متعدد توقف میکند میپیوندید، ممکن است خودتان را ببینید در مردم در داستانها در دروغهایی که آنها به خودشان میگویند و در حقایقی که ما همه مجبوریم در زندگی با آنها روبرو شویم و در این سفر همچنان که دروغهای شما ناپدید میشوند شاید شما آن کسی را که هستید و همواره بودهاید کشف کنید. چیزی نامیده نشدنی وصفناپذیر و اساساً ناشناختنی؛ یک راز. بیایید با خواندن کتاب «دروغهایی که به خود میگوییم» نوشتهی «جان فردریکسون» نگاهی بیندازیم به حقایقی که همیشه در پس دروغهایمان پنهان کردهایم.
فهرست کتاب: دروغهایی که به خود میگوییم
- مقدمه نویسنده بر ترجمه فارسی
- پیشگفتار
- مقدمه
- فصل اول: یک جای کار میلنگد
- فصل دوم: چگونه از حقایق زندگیمان اجتناب کنیم
- فصل سوم: امتناع از پذیرفتن
- فصل چهارم: بمیرید پیش از آنکه بمیرید
- فصل پنجم: گشوده بودن به حقیقت
- فصل ششم: پذیرفتن
- درباره نویسنده
- یادداشتها
درباره نویسنده: جان فردریکسون
«جان فردریکسون» در تاریخ 31 مارس 1952 در آمریکا به دنیا آمد. او از ششسالگی به کار در کارگاه آهنگری پدرش پرداخت و به او در آهنگری، جوشکاری، تعمیر ابزارآلات کشاورزی و ساختن نردههای آهنی کمک میکرد. هر چند والدین او امیدوار بودند او روزی مسئولیت کارگاه را بر عهده بگیرد، معلم موسیقی او والدینش را قانع کرد که جان استعداد موسیقی دارد و باید به کالج برود.
او پس از فراغت از تحصیل موسیقیدانی حرفهای شد. اما پس از کمکگرفتن از یک درمانگر تصمیم گرفت درمانگر شود. وی شبها به نوازندگی میپرداخت و روزها به دانشگاه میرفت تا در نهایت مددکار اجتماعی و درمانگر شد. در ابتدا به کار در یک درمانگاه سلامت روان و یک مرکز مشاوره پرداخت و در نهایت مطب خصوصی خود را ایجاد کرد. او بهمنظور دریافت آموزش بیشتر درخواست کرد در یک مرکز روانکاوی پذیرفته شود؛ اما به او گفتند که به علت آسیبهای دوران کودکیاش مطمئن نیستند که تحلیل و روانکاوی شود. وی از اینکه او را بر مبنای آنچه درگذشته برایش رخداده بود و نه بر مبنای کاری که با گذشتهاش کرده بود، داوری کرده بودند بهشدت شگفتزده شد. بهاینترتیب او به اهمیت این پی برد که نباید آدمها را بر اساس امور غیرشخصی ارزیابی کرد، یعنی آنچه بر ما رفته است. در عوض ما باید بر اساس اعمال شخصی خود، یعنی نحوه برخوردمان با واقعیات زندگی ارزیابی شویم. وی برای اعمال ارادی ما که با آنها خودمان را خلق میکنیم و به زندگیمان معنا میدهیم ارزش قائل میشود. این تجربه اهمیت نقش امید را در زندگی و درمان برای او آشکار کرد.
او بهعنوان استاد مدرسه روانپزشکی واشنگتن، برای روانپزشکان، روانشناسان و مددکاران اجتماعی تدریس کرده است. در حال حاضر او به تدریس متخصصین سلامت روانی در سراسر دنیا مشغول است و بزرگترین آرزوی او این است که بتواند رواندرمانی را به همان خوبی که پدرش آهنگری را یاد میداد یا معلم موسیقیاش نوازندگی را یاد میداد تدریس کند. او پیش از نوشتن این کتاب برای عموم دو کتاب دیگر و بیش از سی مقاله در رواندرمانی به چاپ رسانیده است.
برگزیدههایی از متن کتاب: دروغهایی که به خود میگوییم
- زندگی سخت است، اما رنجهای روانشناختی میتوانند غیرقابلتحمل باشند. برای یافتن راهی برای تحمل این رنجها، میتوانیم به درمانگر مراجعه کنیم. یک رواندرمانگر خردی ذاتی دارد که زاییده دردهای زندگی است. خردی که نمیتوان آن را به روشی دیگر به دست آورد. اما هنگامی که چنین شخصی را مییابیم، چگونه باید با او همکاری کنیم تا رنجهایمان پایان یابند؟ برای پاسخ به این سؤال، باید بفهمیم چرا رنج میکشیم و چگونه باید سلامتی خود را بازیابیم. ما در اثر دروغهایی که باور کردهایم و دروغهایی که برای اجتناب از درد به خود میگوییم بیمار میشویم. شاید بهجای اینکه تشخیص دهیم فردی دیگر در حق ما اشتباه کرده، دروغی را مبنی بر اینکه خود ما بد هستیم باور کنیم. شاید بهجای روبهروشدن با ازهمپاشیدن زندگی زناشویی دروغ بگوییم. «اوضاع بهتر میشه». ما با روبهروشدن با حقایق زندگی درونی و بیرونی خود سالم میشویم. همه ما برای دوری از درد به خود دروغ میگوییم. این یک خصوصیت است. مشکل کجاست؟
- ما روشهای گولزدن خود را نمیبینیم. به همین علت که به روانشناس مراجعه میکنیم تا به ما کمک کند با آنچه از آن اجتناب میکنیم روبهرو شویم. کتاب حاضر میتواند به شما کمک کند نهتنها دروغهایی که به رنج ما منجر میشوند ببینید، بلکه یاد بگیرید چگونه برای آزادشدن با حقیقت روبهرو شوید. این کتاب کمک میکند ببینید رواندرمانی وقتی که به تغییر منتهی میشود چگونه است. رواندرمانی یک گپ، مرور یک فهرست، یا حلکردن درمانجو مثل جدول کلمات متقاطع نیست. رواندرمانی رابطهای است بین دو نفر که متعهد بهمواجهه با عمیقترین حقایق زندگی شدهاند و این گونه شفا رخ میدهد. در اینجا دروغهایی که ما را بیمار میکنند بررسی میکنیم تا بتوانیم حقیقتی که ما را التیام میدهد بپذیریم.
- ما بهطوری فزاینده برای گرفتن کمک، پایاندادن به رنجمان و یافتن معنا در زندگی، به شفادهندگان روی میآوریم. برای بسیاری از افراد، رواندرمانی نوعی محل اعتراف دنیوی است. درحالیکه دلمان میخواهد تغییر کنیم، از دیگران میخواهیم با تأیید ما، سروسامان دادن ما و نشاندادن اینکه چگونه دیگران را تغییر دهیم به ما کمک کنند تا از تغییرکردن بپرهیزیم. درمانگران که به شفا فراخوانده میشوند، ممکن است منطق ما را تصحیح کنند، به گفتههای ما گوش فرادهند یا بینشهایی را به ما ارائه کنند؛ اما اگرچه هر کدام از این اعمال از ضروریات رواندرمانیاند، هیچکدام از آنها بهتنهایی رواندرمانی نیستند. یک ارتباط درمانی نمیتواند صرفاً یک روش، یک فن، یا عملی باشد که روی ما انجام میگیرد. برای شفایافتن، ما باید خود را وقف کشف حقایقی کنیم که از آنها اجتناب میکنیم. ما از طریق دروغهایی که به خود و دیگران میگوییم، از این حقایق اجتناب میکنیم. ما به نصیحت احتیاج نداریم، بلکه نیاز داریم عمق و ژرفای این دروغها را بکاویم، تا آنچه دنبالش هستیم بیابیم. تنها با رهاکردن این دروغ و اشتباه است که میتوانیم واقعیت را تجربه کنیم. آنگاه میتوانیم خود را بپذیریم و سرزندگی و نشاط خود را که با دروغهایمان ازدستداده بودیم دوباره کشف کنیم.