آبی مگ, درباره کتاب

آدم‌خواران

آدم‌خواران

درباره کتاب: آدم‌خواران 

نویسنده: ژان تولی 

در نیمه دوم قرن نوزدهم، فرانسه به پادشاهی ناپلئون سوم بی‌رمق و گریزان از جنگ بود؛ ولی همسایه‌ی شرقی‌اش پروس، به رهبری بیسمارک، با اتحاد چشمگیر پس از پیروزی مقابل سرزمین‌های فتح شده، سودای گسترش قلمرو را داشت. سرانجام پس از نبرد نابرابر میان این دو کشور و سرنگونی فرانسه، آلمان متحد به وجود آمد.

کتاب «آدم‌خواران» اثر «ژان تولی» بر اساس داستانی واقعی است که در سال 1870، در بحبوحه‌ی سال‌های جنگ، به وقوع پیوسته است. این داستان بر اساس اسناد تاریخی و گفته‌های افراد خود دهکده واقعه‌ای هولناک را بیان می‌کند. کتاب در سال 2009 منتشر شد و در سال 2014 نمایشی از آن ساخته شد و به روی پرده رفت. باید این مطلب را افزود که داستان‌های هولناکی که بر اساس واقعیت باشند همیشه مخاطب را بیشتر به خود جذب می‌کنند. این کتاب به خوانندگانی که داستان‌های جنایی و ترسناک را می‌پسندند توصیه می‌شود.

فهرست کتاب: آدم‌خواران

  • مقدمهکتاب-آدم-خواران-ژان-تولی-مرکز-فرهنگی-آبی
  • عمارت برتانی
  • راه جشن
  • ورود به اوتفای
  • حصارک سنگی
  • درخت گیلاس کهن‌سال
  • دم خانه‌ی والی
  • دکان آهنگری
  • طویله
  • خیابان اصلی
  • قهوه‌خانه مونیه
  • بازار غلات
  • ارابه‌ی تاجر پشم دونزو
  • دلیجان مرسیه
  • فرغون
  • رودخانه خشک شده
  • روز بعد
  • محاکمه
  • رأی دادگاه
  • اعدام
  • مرداب‌های نیزون
  • پس گفتار مترجم

درباره نویسنده: ژان تولی

«ژان تولی» متولد 26 فوریه 1953 یک داستان‌پرداز، کاریکاتوریست و نمایشنامه‌نویس اهل فرانسه بود. با اینکه می‌توان او را فردی نسبتاً پرکار دانست، اما این نویسنده را عمدتاً به دلیل اثر معروفش «مغازه‌ی خودکشی» که در سال 2007 منتشر شد می‌شناسیم که جوایز زیادی را برای او به همراه داشت.

پدر «ژان تولی» یک نجار کمونیسم اهل آگن بود که پس از جنگ جهانی دوم برای بازسازی خرابه‌های جنگ به کار گرفته شد؛ اما به دلیل گرایش‌های سیاسی پس از دو سال دوباره به پاریس فرستاده شد. پدر و مادر ژان مدتی را به‌عنوان مستخدمین مدرسه مشغول به فعالیت بودند.

ژان در مدرسه با «ژان پال گوتیر» هم‌کلاسی بود که یک طراح لباس و ادکلن مشهور فرانسوی است؛ اما «ژان تولی» به دلیل ضعیف‌بودن در مطالب درسی مدرسه را رها کرد و به شغل مکانیکی خودرو روی آورد. اما پس از مدتی معلمش او را ترغیب کرد که نقاشی‌های خود را در مسابقات شرکت دهد و همین باعث شد که او در مدرسه هنر مشغول به تحصیل شود.

برگزیده‌هایی از متن کتاب: آدم‌خواران

  • بدن آلن که سوخت، جماعت با مباهات به خود می‌گفت «مثل یک خوک سرخش کردیم» و بعضی‌هایشان شروع کردند به خوردن قربانی! مردم گوشت آلن را لای نان می‌گذاشتند و می‌خوردند. آن‌ها تأکید داشتند که ناپلئون باید به‌خاطر این کار به آن‌ها پاداش بدهد. حتی یکی از آن‌ها در گزارش پلیس گفته بود که برای نجات فرانسه این کار را کرده‌اند. بعدازاین که مردم کاملاً خشمشان را ارضا کردند، کمی به خود آمدند و جو آرام‌تر شد. بعد ژاندارم‌ها سر رسیدند و باقی‌مانده‌ی بدن آلن را بردند و دفن کردند. در گزارش کالبدشکافی آمده بود که بدن از شدت سوختن جزغاله شده و حالت دست‌وپاها حاکی از رنج شدید مقتول در لحظات پایانی بوده است.
  • در آن سال‌ها هنوز تعلیم‌وتربیت همگانی نشده بود و بیش‌تر آدم‌هایی که در روستاها زندگی می‌کردند بی‌سواد بودند و اطلاعات کمی از اتفاقات جهان خارج داشتند. آن سال، فرانسه وسط جنگی وحشیانه با پروس بود. قتل آلن دومونی یک ماه پس از شروع این جنگ اتفاق افتاد. شایعاتی از وجود جاسوس و خرابکار در بین مردم دهان‌به‌دهان می‌چرخید. وضع معیشتی مردم به‌خاطر جنگ بدتر شده بود. بیش‌تر اشراف به‌خاطر سیاست‌های غلط ناپلئون سوم از او متنفر بودند و همین آن‌ها را در بین توده‌ی مردم که امپراتورشان را دوست داشتند منفور کرده بود. دولت برای تأمین هزینه‌ی جنگ مالیات وضع کرده بود؛ ولی خیلی‌ها توان پرداخت آن را نداشتند. از همه این مسائل که بگذریم، دودورنی دچار خشکسالی بی‌سابقه‌ای شده بود که اوضاع را وخیم‌تر کرده بود. بیش‌تر دام‌ها تلف شده و اوضاع اقتصادی در وخیم‌ترین شکل خود بود. با این شرایط، احتمالاً درک کنید که مردمان آن روستا عصبی‌تر از حد معمول بودند.
  • کسانی که در جنایت اوتفای مجرم شناخته شده و به حبس با اعمال شاقه محکوم شده بودند، هنگام ورود به قرارگاه زندان، لقبی به آن‌ها داده می‌شد که در طول حبس روی‌شان می‌ماند و بقیه‌ی زندانیان به اسم جدید صدایشان می‌زدند. «ژان کامپو» نام خانوادگی آلن را به‌عنوان شهرت جدیدش انتخاب کرد و به آن خو گرفت. او بعد از سی‌سال حبس، به‌خاطر رفتار مناسب در زندان مورد عفو قرار گرفت تا دیگر زندانیان از او عبرت بگیرند. بعد از آزادی، در کلدونیای جدید ماند و زندگی کرد؛ با یکی از زنان بومی آنجا ازدواج کرد و صاحب بچه‌هایی شد که نام خانوادگی دومونی را روی آن‌ها گذاشت.

دیدگاهتان را بنویسید